ایشالا کلن اون خرابشده برای عوامالناس برچیده میشیم خلاص میشیم.
کیارستمی شدی واسه من؟ :)))) بابا اون که آدم ندونسته نشناخته خوشش میاد، اسمش کراشه :))) نه علاقه.
بیدار که شدم، اینقدر از حقیقت خوابم متاثر بودم که انگار واقعن ه را دیدم. ه و میم همان سالها راهشان جدا شد. میم را در صفحه فیسبوکش میبینم و فکر میکنم چقدر از آن تصویری که ه از او به ما میداد متفاوت است. ه را هم میدانم که به ایران برگشته ولی بیشتر چیزی نمیدانم. کاش تو خواب ازش پرسیده بودم حالت چطوره!
حتی اون دورانی که از میم خوشش میومد، مرتب جورابهای سبک انگلیسی کلاسیکش رو به ما یادآوری میکرد که جذاب است./ آخر هم معلوم نشد ه عاشق میم بود یا میم عاشق ه، یا هر دو، و یا اصلن هیچکدام. کاش این را توی خواب از ه پرسیده بودم. در واقع توی خواب هیچی از ه نپرسیدم. همه حواسم به صورتش، پسرهایش و سگهایش بود./
پسرهای ه دور و برم بازی میکردند و ه هم مرتب تذکر میداد که ادب را رعایت کنند. ه سالها پیش به انگلیس رفت و ادامه تحصیل داد. فکر کنم همیشه دلش میخواست به انگلیس برود. شاید هم اشتباه میکنم، اما خب مطمئنم که همیشه از انگلیس خیلی تعریف و تمجید میکرد و دائم نشانههای انگلیسی بودن را یادآوری میکرد./
ه به قول خودش، آگاهانه و با انتخاب خودش، باحجاب بود و نماز میخواند. و البته مرتب و بلند، این انتخابش را به رخ میکشید. عجیب بود که توی خواب هم یک روسری سرش بود که از کنارههاش چند لاخی از موهاش معلوم بود. حتی وقتی با دو تا بچه و سگهایش حرف میزد، یک دستش را به سمت روسریش میبرد که صاف و صوفش کند./
مادر ه را چند باری دیدم که سر تا پا سفید میپوشید و شال نازکش رو به طرز دلبرانهای روی موهای مشکیش میانداخت. ه همیشه در لابهلای حرفهاش و به طرز عامدانهای، مادرش را زنی روشنفکر توصیف میکرد و بر بیحجابیش تأکید میکرد. و همین توصیفها، ه را جالبتر به نظر میرسوند. جالب به لحاظ تفاوت اعتقادی شدید با مادرش./
ه قد بلند، چشم و ابرو مشکی و با استناد به تعریف خودش، شیک کلاسیک بود. ساده میپوشید ولی نشانههای پولداری را زیرکانه با خودش حمل میکرد. مقنعهش رو از سمت بالا، روی پیشانیش کمی مثلثی میکرد، و همین صورت کشیدهش رو کشیدهتر نشون میداد. ه تک بچه بود و از خانوادهی متمول و اصالتن کاشانی./
آره :)
چی دیدی بگو به منم