تو ایونت دوی دیروز یه نفر مرد واقعا زندگی همینقدر مسخره و پوچه
تموم شد خوشگلا، ۱۰/۴ کیلومتر رو همراه با ۴۰۰۰ نفر دیگه در ۵۹:۵۶ ثانیه دویدم، واقعا خوشحالم که زیر یک ساعت شد و نمیدونید این چهار ثانیه چه حالی داد.
خب رفتم مدارک استارت مسابقه و تیشرتم رو هم گرفتم و امروز و فردا رو هم استراحت میکنم تا روز یکشنبه صبح، امیدوارم تا اونموقع درست ریکاور شده باشم
امروز آخرین جلسهی دوی دست جمعی شهرمه و یکشنبه هم میریم میدویم که دیگه تموم بشه این کابوس، نمیفهمم آدم کله سیاه خاورمیانهای چرا باید واسه خودش استرس اضافی هم تو زندگیش بسازه
اوناییتون که یورو تریپ رو دیده باشید یادتونه که مشروبی داشت به اسم پری سبز که ممنوع بود و اینا، بالاخره یافتمش. ۷۷/۷ ٪ الکل داره
امروز یه تمرین سربالایی داشتم، از زمانی که رفتم بیرون بارون شروع شد در حد سیل تا زمانی که برگشتم خونه، دقیقا چهل دقیقه تمرین من چهل دقیقه بارون اومد
چو گیتی شود تنگ بر شهریار تو گنج و تن و جان گرامی مدار ز کوشش مکن هیچ سستی به کار به گیتی جز او نیست پروردگار ز ساسانیان یادگار اوست بس کزین پس نبیند ازین تخمه کس دریغ این سر و تاج و این مهر و داد که خواهد شدن تخت شاهی به باد!
این قسمت همه چیزش ناراحتکننده است، از پیشبینی آینده که از ایران و از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش تا آخرین توصیهاش به برادرش که تو را ای برادر تن آباد باد دل شاه ایران به تو شاد باد دو دیده ز شاه جهان برمدار فدی کن تن خویش در کارزار
آخرین آرزو و حسرتش هم بادِ نوشینِ ایران زمین بوده، ملیگرایی چیزیه که تمام این سالها ما رو نجات داده و تنها راه نجات از این حملهی آخر به کشورمونه! توضیح اینکه ایران در متون باستانی به داشتن نسیم خوشبو معروف بوده.
یکی از غمگین ترین قسمتهای شاهنامه اونجاست که رستم فرخزاد تو نامه به برادرش از پیشبینی جنگ با اعراب میگه و ازش خداحافظی میکنه؛ دریغ این سر و تاج و این داد و تخت دریغ این بزرگی و این فر و بخت گر از من بدآگاهی آرد کسی مباش اندرین کار غمگین بسی رهایی نیابم سرانجام ازین خوشا بادِ نوشین ایران زمین